تو گذشتی و شب و روز گذشت
آن زمانها به امیدی که تو
بر خواهیگشت،
پای هر پنجره مات.
مینشستم به تماشا، تنها
گاه بر پرده ابر، گاه در روزن ماه،
دور، تا دورترین جاها میرفت نگاه، بازمیگشتم، هیهات!
چشمها دوختهام بر در و دیوار هنوز!
فریدون مشیری
پ.ن:
عکس رو تابستان گرفته ام
درباره این سایت