محل تبلیغات شما

ترکیبی از حس حسرت، غم، افسوس،اشتیاق، سوگواری،لذتهای دور

چند تا از بچه های ورودی کارشناسی رشته مون یه گروه زده اند که منم اونجا اد شدم. دارن هماهنگی میکنن دور هم جمع بشن واسه دیدار تازه! بعد از حدود ۱۸ سال!!!!!!! دو عکس از جشن فارغ التحصیلی و محیط دانشگاه گذاشته بودن؛ خدایا چه حس افتضاحی دارم

آه از نهادم بلند شد! غم، افسوس، اشتیاق، سوگ، .

همه چی به طرز وحشتناکی رو به زواله! میدونم این خاصیت دنیاست. اما حالا هرچی هم که اینو بدونی،ولی بازم بشدت غمگین و درگیرت میکنه.

دیدن چهره ی بچه ها، پوشش و قیافه های ساده شون ، یادآوری سرخوشی اون روزا، یادآوری اینکه اون روزا چی بودی و حالا چی هستی، قیافه ی جوون استادا_استادایی که دیگه نیستن توی دانشکده_، دانشکده ی آباد اون روزا، حتی اون کُپه آجری که گوشه ی عکس دیده میشه و یادم میاره تعمیرات اون روزا رو. زمستون و یخ بندونش، بسته شدن درب اصلی و از انتهای دانشکده رفت و آمد کردن 


یهو پرت شدم توی انبوهی از خاطرات که داره اشکمو درمیاره.

هعی!افسوس و صد افسوس از فانی بودن دنیا و هر چیزی که داخلشه!.


و اما حالا:



سَر پروازهای دور ندارم دیگر

و همین ‌آسمانِ کوچک

بَسَم است


#اسماعیل_خوئی


مشخصات

تبلیغات

محل تبلیغات شما

آخرین ارسال ها

محل تبلیغات شما محل تبلیغات شما

برترین جستجو ها

آخرین جستجو ها